على عليه السلام و تجهيز پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله

على عليه السلام و تجهيز پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله
اشكال ديگرى كه متوجه نويسنده است، اين كه به رغم آن كه قرار است از «وفات پيامبر» به قدرى كه مرتبط با سيره اميرمؤمنان على عليه السلام باشد سخن بگويد، از نقش آن حضرت در تجهيز پيامبر و دفن او سخنى به ميان نياورده است. از اين رو ما برخى از احاديث وارد شده در اين باب در معتبرترين منابع اهل سنّت را ذكر مى كنيم:
ابن سعد به سند خويش، از يزيد بن بلال، از على عليه السلام چنين روايت مى كند: على عليه السلام فرمود:
أوصى النبي صلّى الله عليه وآله ألاّ يغسله أحد غيرى، فإنّه لا يرى أحد عورتي إلاّ طمست عيناه;
پيامبر صلى الله عليه وآله وصيت كرد كه كسى جز من غسلش ندهد، چراكه اگر كسى بدن او را ببيند، كور خواهد شد.
على عليه السلام در ادامه مى افزايد: فضل و اسامه در حالى كه چشمان خود را بسته بودند، از پشت پرده، به من آب مى رساندند. من به غسل هيچ عضوى از پيامبر نپرداختم مگر آن كه گويى سى مرد به همراه من بدن را مى چرخاندند.1
احمد بن حنبل نيز به سند خويش از ابن عبّاس اين گونه روايت كرده است:
هنگامى كه تنها نزديكان پيامبر يعنى عموى او عبّاس بن عبدالمطّلب، على بن ابى طالب عليهما السلام، فضل بن عبّاس، قثم بن عبّاس و اسامة بن زيد بن حارثه به همراه غلامش صالح براى غسل دادن پيامبر در منزل او حاضر بودند، اوس بن خولى انصارى، يكى از بنى عوف بن خزرج كه از حاضران در بدر بود، از پشت در على عليه السلام را ندا داد و به او گفت: اى على! تو را به خدا سوگند مى دهم كه ما را از نصيبمان از پيامبر خدا بهره مند ساز.
على عليه السلام به او گفت: داخل شو.
پس او داخل شد و در مراسم غسل پيامبر حضور يافت. اما در امر غسل شركت نكرد.
او در ادامه روايت مى گويد:
در حالى كه لباس پيامبر بر تنش بود، على عليه السلام او را به سينه خويش چسباند، آن گاه غسل دادن حضرت را آغاز كرد و در آن حال عباس، فضل و قثم پيكر پيامبر را به همراه على عليه السلام مى چرخاندند و اسامه بن زيد به همراه غلامش صالح، آب مى ريختند.
على عليه السلام بدن پيامبر را غسل داد در حالى كه مقدارى از بدن پيامبر را ـ كه معمولاً به هنگام غسل ميت ديده مى شود ـ ، مشاهده نمى كرد.
على عليه السلام به هنگام غسل مى گفت:
بأبي أنت واُمّي، ما أطيبك حيّاً وميتاً;
پدر و مادرم به فدايت، پيكر تو چه آن زمان كه زنده بودى و چه اكنون كه جان سپرده اى چه پاك و طيب است.
هنگامى كه غسل پيامبر با آب و سدر پايان يافت، پيكر او را خشك كردند، آن گاه او را با دو جامه سفيد و يك عباى يمنى پوشاندند. سپس عباس دو نفر را فراخواند و از يكى خواست تا به سراغ ابوعبيده جرّاح، كه براى اهل مكه قبر مى ساخت، برود و ديگرى را نيز در پى ابوطلحة بن سهل انصارى، كه براى اهل مدينه قبر مى ساخت، فرستاد.
هنگامى كه عباس مى خواست آن دو را روانه سازد، دعا كرد و گفت: «پروردگارا! تو خود (آن كس را كه مى دانى) براى امر پيامبرت برگزين».
سپس گفت: برويد.
كسى كه به دنبال ابوعبيده رفته بود او را نيافت، اما ديگرى ابوطلحه را يافت. پس او حاضر شد و قبرى را براى رسول خدا صلى الله عليه وآله آماده كرد.2
هم چنين ابونعيم اصفهانى به سند خود از جابر بن عبدالله و ابن عبّاس روايت كرده است كه اين دو گفته اند:
هنگامى كه آيه هاى (إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَالْفَتْحُ…) نازل شد، على عليه السلام به پيامبر گفت: اى رسول خدا! آن هنگام كه تو جان بسپارى چه كسى تو را غسل مى دهد؟ چه كسى بر تو نماز مى گزارد؟ و چه كسى تو را در قبر مى نهد؟
پيامبر صلى الله عليه وآله پاسخ داد: (اى على!) تو مرا غسل بده، ابن عباس نيز آب بر بدن من بريزد، جبرئيل نيز در آن حال شما را يارى مى كند.
هنگامى كه غسل دادن مرا به پايان رسانديد، مرا در سه جامه نو كفن كنيد. جبرئيل نيز براى من حنوطى از بهشت مى آورد. هنگامى كه مرا بر سرير قرار داديد، به مسجد منتقل سازيد و خود از مسجد خارج شويد. در آن حال ابتدا خداوند از بالاى عرش بر من نماز مى گزارد، سپس به ترتيب جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل سپس فرشتگان، گروه گروه بر من نماز مى گزارند.
آن گاه شما به مسجد داخل شويد و در صف هايى ايستاده و بر من نماز بخوانيد و در آن حال هيچ كس جلوتر از من نايستد.
پيامبر صلى الله عليه وآله درگذشت. على عليه السلام او را غسل داد، ابن عباس بر پيكر پيامبر آب مى ريخت و جبرئيل نيز آن دو را يارى مى كرد. پيكر پيامبر با سه جامه نو كفن شد. آن گاه بدن مطهّر حضرت را بر سرير نهادند و به مسجد بردند و از مسجد خارج شدند.
نخستين كسى كه بر پيامبر نماز گزارد، خداوند عزوجل از بالاى عرش بود. سپس به ترتيب جبرئيل، ميكائيل و اسرافيل و در نهايت فرشتگان، گروه گروه بر او نماز گزاردند.
على عليه السلام گويد: صداى همهمه اى در مسجد مى شنيديم! اما كسى را نمى ديديم. سپس صداى هاتفى را شنيديم كه ندا مى داد:
ادخلوا رحمكم الله فصلّوا على نبيّكم;
خداوند بر شما رحمت كند، به مسجد داخل شويد و بر پيامبرتان نماز بگزاريد.
جابر بن عبدالله وابن عيال در ادامه مى گويد:
ما به مسجد داخل شديم و آن گونه كه پيامبر فرموده بود، صفوفى تشكيل داديم، و در حالى كه هيچ يك از ما بر پيكر پيامبر پيشى نجسته بود با تكبير جبرئيل تكبير گفتيم و پشت سر جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه وآله نماز گزارديم. سپس على بن ابى طالب عليهما السلام وارد قبر پيامبر شد و… .3
هيثمى نيز در اين باره چنين روايت مى كند:
ابن عباس مى گويد: پيامبر صلى الله عليه وآله، در بستر احتضار بود و عائشه و حفصه در نزد وى بودند. در اين هنگام على عليه السلام وارد شد، هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه وآله او را ديد، سر خود را بلند كرد و فرمود:
ادن منّي، ادن منّي;
به من نزديك شو، به من نزديك شو.
على عليه السلام نزديك شد و پيامبر او را در آغوش كشيد، و در همان حالت بود تا درگذشت. پس از رحلت پيامبر، على عليه السلام برخاست و در را بست. سپس عباس به همراه خاندان عبدالمطلب آمدند و بر در خانه ايستادند.
على عليه السلام شروع به گفتن اين جملات نمود:
بأبي أنت واُمّي، طبت حيّاً وطبت ميّتاً;
پدر و مادرم به فدايت، تو چه در دوران زندگى و چه اكنون كه درگذشته اى پاك و طيب هستى.
در اين هنگام بوى خوشى فضا را آكنده ساخت كه هرگز مانند آن را استشمام نكرده بودند. عباس گفت: شكيبا باشيد و چون زنان شيون نكنيد و به كار پيامبر مشغول شويد.
على عليه السلام گفت: فضل بن عبّاس را به كمك من بفرستيد.
انصار (نيز كه بر در خانه پيامبر گرد آمده بودند) گفتند: شما را به خدا سوگند مى دهيم كه ما را از نصيبمان نسبت به رسول خدا بهره مند سازيد.
پس مردى از آنان به نام اوس بن حول را در حالى كه كوزه آبى با خود داشت، به داخل خانه راه دادند. به هنگام آغاز غسل، صدايى در خانه شنيده شد كه مى گفت: لباس پيامبر را از تنش خارج نسازيد و او را در حالى كه پيراهن بر تن دارد غسل دهيد!
از اين رو على عليه السلام پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله را از زير پيراهن غسل داد; فضل نيز پيراهن پيامبر را از بدنش برمى گرفت و آن مرد انصارى، آب مى آورد.
على عليه السلام به هنگام غسل تكه پارچه اى را به دست كرده و دست خود را به زير پيراهن پيامبر مى برد.4

1 . الطبقات الكبرى: 2 / 61.
2 . مسند احمد: 1 / 260، گفتنى است كه علّت پيدا نكردن ابوعبيده جرّاح روشن است; چرا كه او در سقيفه بود!
3 . حلية الاولياء: 4 / 73.
4 . مجمع الزوائد: 9 / 36.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *