ذهبی [م 748]

ذهبی [م 748]
ذهبى از ديگر عالمان بزرگ و البته متعصبى است كه به نقل برخى احاديث در اين باره پرداخته و برخى از اين احاديث را نيز صحيح ندانسته است. وى در سير أعلام النبلاء مى نويسد:
أنبأنا جماعة عن أسعد بن روح، أخبرتنا فاطمة بنت عبدالله، أخبرنا ابن ريذة، أخبرنا سليمان بن أحمد، حدّثنا أبو خليفة، حدّثنا أبو الوليد الطيالسي، حدّثنا عبدالحميد بن بهرام، حدّثنا شهر، سمعت أم سلمة تقول: جاءت فاطمة غدية بثريد لها تحملها في طبق، حتى وضعتها بين يديه صلّى الله عليه وآله وسلّم.
فقال ]لها[: أين إبن عمك؟
قالت: هو فى البيت.
قال: أدعيه، ]وائتينى بابنىّ[
قالت: فجاءت تقود ابنيها، كلّ واحد منهما في يد، وعليّ يمشي في أثرها، ]حتّى دخلوا على رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم[ فاجلسهما في حجره، وجلس عليّ على يمينه، وجلست فاطمة عن يساره.
]قالت أم سلمة:[ فأخذت من تحتي كساء كان بساطنا على المنامة فى البيت، ببرمة فيها خزيرة، فجلسوا يأكلون من تلك البرمة، وأنا أصلّي في تلك الحجرة، فنزلت هذه الآية: ](إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)[، فأخذ فضل الكساء، فغشّاهم، ثمّ أخرج يده اليمنى من الكساء، وألوى بها إلى السماء، ثمّ قال: «أللّهمَّ هؤلاء أهل بيتي وحامّتي»
قالت: فأدخلت رأسي، فقلت: يا رسول الله، وأنا معكم؟
قال: «أنت إلى خير»، مرّتين.
رواه الترمذي مختصرا، وصحّحه من طريق الثوري، عن زبيد، عن شهر ابن حوشب;1
جماعتى از اسعد بن روح، از فاطمه دختر عبدالله، از ابن ريذه، از سليمان بن احمد، از ابوخليفه، از ابووليد طيالسى، از عبدالحميد بن بهرام، از شهر ]بن حوشب[ نقل كردند كه امّ سلمه مى گفت: فاطمه عليها السلام صبحگاهان با ظرفى خزيره (نوعى سوپ) كه در طبقى حمل مى كرد آمد و آن را در مقابل پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم قرار داد. پيامبر به ايشان فرمود: پسر عمويت كجاست؟ عرضه داشت: او در منزل است. فرمود: او را دعوت كن و دو فرزندم را نيز نزد من بياور. امّ سلمه گويد: حضرت فاطمه عليها السلام هر يك از پسرانش را با يك دست گرفته و با خود مى آورد و على عليه السلام نيز به دنبال ايشان بود تا اين كه بر رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم وارد شدند. پس پيامبر حسنين عليهما السلام را در آغوش گرفته، بر روى پاى مبارك خود نشاند. على عليه السلام را نيز در سمت راست و فاطمه عليها السلام را در سمت چپ خود نشانيد. امّ سلمه گويد: من از زير خود عبايى كه به هنگام خواب زيراندازمان بود برداشته و براى خوردن غذاى خزيره پهن ساختم. آن بزرگواران بر روى آن نشسته و از آن غذا مى خوردند و من در آن اتاق نماز مى خواندم كه اين آيه نازل شد: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً). پيامبر گوشه عبا را گرفت و ايشان را پوشاند. سپس دست راست خود را از كساء بيرون آورد و به سمت آسمان بالا برد و سپس عرضه داشت: «خداوندا، اينان اهل بيت و نزديكان خاص من هستند».
امّ سلمه گويد: سرم را داخل بردم و عرض كردم: اى رسول خدا، آيا من نيز با شما هستم؟ پيامبر دوبار فرمود: «تو عاقبت به خير هستى».
ترمذى اين حديث را به صورت مختصر روايت كرده است و آن را از طريق ثورى، از زبيد، از شهر بن حوشب صحيح دانسته است.
همو در حديث ديگرى مى نويسد:
جماعة، عن شهر بن حوشب، عن أم سلمة: أن النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم جلّل حسناً وحسيناً وفاطمة بكساء، ثمّ قال: «أللّهمَّ هؤلاء أهل بيتي وخاصّتي، أللّهمَّ اذهب عنهم الرجس، وطهّرهم تطهيرا»;2
عده اى از شهر بن حوشب، از امّ سلمه نقل مى كنند كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم امام حسن، امام حسين و فاطمه عليهم السلام را با عبايى پوشاند و سپس عرضه داشت: «خداوندا، اينان اهل بيت و نزديكان خاص من هستند. خداوندا، ناپاكى را از ايشان دور كن و ايشان را كاملا پاك گردان».
ذهبى روايتى ديگر را به نقل از شهر بن حوشب آورده و مى نويسد:
عن أم سلمة: إنّ النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم جلّل عليّاً وفاطمة وابنيهما بكساء، ثمّ قال: «أللّهمَّ هؤلاء أهل بيت بنتي وحامّتي أللّهمَّ اذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهيرا». فقلت: يا رسول الله! أنا منهم؟ قال: «إنك إلى خير»;3
شهر بن حوشب از امّ سلمه نقل مى كند كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم على، فاطمه و دو فرزندشان عليهم السلام را با عبايى پوشاند، سپس عرضه داشت: «بارالها، اينان اهل بيت دختر من و نزديكان خاص من هستند. خداوندا، ناپاكى را از ايشان دور ساز و ايشان را كاملا پاك گردان». عرضه داشتم: اى رسول خدا، آيا من هم از ايشان هستم؟
فرمود: «تو عاقبت به خير هستى».
وى به سندى ديگر مى نويسد:
الأوزاعي، حدّثنا أبو عمار ـ رجل منّا ـ حدّثني واثلة بن الأسقع، أن النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم، أخذ حسناً، وحسيناً، وفاطمة، ولفّ عليهم ثوبه، وقال: «(إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)، أللّهمَّ هؤلاء أهلي». قال واثلة: فقلت يا رسول الله، وأنا من أهلك؟ قال: «وأنت من أهلي». قال: فإنّها لمن أرجى ما أرجو. هذا حديث حسن غريب4.
اوزاعى گويد: ابوعمار ـ مردى از ما ـ از واثلة بن اسقع نقل كرد كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم حسن، حسين و فاطمه عليهم السلام را گرفت و پوشش خود را بر آن ها پيچيد و اين گونه قرائت كرد كه: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) و عرضه داشت: «بارالها، اينان اهل من هستند». واثله مى گويد: به رسول خدا صلى الله عليه وآله عرضه داشتم: آيا من از اهل شما هستم؟ ايشان فرمودند: «تو از اهل من هستى». واثله گويد: اين از بهترين آرزوهاى من بود. اين حديث خوبى است، ولى فقط به همين سند نقل شده است.

1. سير أعلام النبلاء: 10 / 346 ـ 347.
2. همان: 3 / 254.
3. همان: 3 / 283.
4. همان: 3 / 385.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *