عدم عصمت حضرت ابراهيم

عدم عصمت حضرت ابراهيم
چنان كه گفتيم، اهل تسنّن دروغ، معصيت، فسق و حتى كفر را براى پيامبران جايز مى دانند. آنان داستان هايى در كفر و فسق برخى از انبياء نقل كرده اند كه از آن جمله مى توان به حضرت ابراهيم خليل عليه السلام اشاره نمود كه امورى هم چون درخواست شفاعت براى كافر و دروغ گويى به ايشان نسبت داده شده است.
ابوهريره به نقل از پيامبر مى گويد:
يلقى إبراهيم أباه آزر يوم القيامة وعلى وجه آزر قترة وغبرة فيقول له إبراهيم ألم أقل لك لا تعصني؟ فيقول أبوه: فاليوم لا أعصيك، فيقول إبراهيم: يا رب، إنك وعدتني أن لا تخزيني يوم يبعثون فأي خزي من أبي الأبعد فيقول الله تعالى: إنّي حرمت الجنة على الكافرين;1
ابراهيم عليه السلام پدرش آزر را در روز قيامت ملاقات مى كند در حالى كه چهره او گرفته و غبارآلود است. ابراهيم عليه السلام به او مى گويد: آيا به تو نگفتم كه از من سرپيچى نكن؟ پدرش مى گويد: امروز از تو سرپيچى نمى كنم. ابراهيم خطاب به خداوند مى گويد: پروردگارا، به من وعده كردى كه مرا در روز رستاخيز خوار نسازى و كدام خوارى بالاتر از پدرم كه هلاك شده است. خداى تعالى مى فرمايد: من بهشت را بر كافران حرام كرده ام.
در اين حديث دو امر باطل وجود دارد:
نخست اين كه پدر حضرت ابراهيم عليه السلام كافر و اهل جهنم است!
و دوم اين كه حضرت ابراهيم براى كافر شفاعت كرده است، با اين كه مى دانسته خداوند متعال كافر را وارد بهشت نمى كند.
روشن است كه درخواست امرى بر خلاف اراده خداوند با عصمت ناسازگار است، به همين جهت برخى از عالمان اهل سنّت حديث را مردود دانسته و برخى كوشيده اند به گونه اى آن را توجيه كنند. ابن حجر پس از نقل حديث و بحث پيرامون آن مى نويسد:
وقد استشكل الإسماعيلي هذا الحديث من أصله وطعن في صحته فقال بعد أن أخرجه: هذا خبر في صحته نظر، من جهة أن إبراهيم علم أن الله لا يخلف الميعاد فكيف يجعل ما صار لأبيه خزياً مع علمه بذلك. وقال غيره: هذا الحديث مخالف لظاهر قوله تعالى (وَما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهيمَ ِلأَبيهِ إِلاّ عَنْ مَوْعِدَة وَعَدَها إِيّاهُ فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لله تَبَرَّأَ مِنْهُ)2 انتهى. والجواب عن ذلك أن أهل التفسير إختلفوا في الوقت الذي تبرّأ فيه إبراهيم من أبيه… وقيل: إنّ إبراهيم لم يتيقّن موته على الكفر بجواز أن يكون آمن في نفسه ولم يطّلع إبراهيم على ذلك;3
اسماعيلى4 به اصل اين حديث اشكال و در صحت آن ترديد كرده است و پس از نقل آن مى گويد: اين خبر، خبرى است كه در صحت آن ترديد وجود دارد، از آن رو كه ابراهيم عليه السلام مى داند كه خداى تعالى خلف وعده نمى كند، پس چگونه آن چه را بر پدرش مى گذرد خوارى تلقى كرده است؟ ديگرى گفته است اين حديث با ظاهر آيه اى از قرآن مخالف است كه مى فرمايد: «استغفار ابراهيم براى پدرش نبود مگر به خاطر عهدى كه با او كرده بود، ولى چون بر او روشن شد كه او دشمن خداست از او بيزارى جست».
جواب اشكال اين است كه اهل تفسير درباره زمان تبرّى ابراهيم از پدرش اختلاف كرده اند… و گفته شده كه ابراهيم يقين نداشت كه آذر با كفر از دنيا رفته است، به جهت آن كه ممكن است وى در باطن ايمان آورده و ابراهيم از آن مطلع نبوده باشد.
اما ابوهريره به همين مقدار نيز بسنده نكرده و پا را فراتر گذاشته و به حضرت ابراهيم عليه السلام نسبت دروغ گويى نيز مى دهد. وى حديثى را به پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نسبت مى دهد كه فرمود:
لم يكذب إبراهيم عليه الصلاة والسلام إلا ثلاث كذبات; ثنتين منهنّ في ذات الله عزّ وجل قوله (إِنّي سَقيمٌ)5، وقوله (بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا)6، وقال بينا هو ذات يوم وسارة إذ أتى على جبّار من الجبابرة، فقيل له إن ههنا رجلاً معه امرأة من أحسن الناس، فأرسل إليه فسأله عنها، فقال من هذه؟ قال أختي فأتى سارة. قال: يا سارة، ليس على وجه الأرض مؤمن غيري وغيرك وإن هذا سألني عنك فأخبرته أنك أختي، فلا تكذّبيني;7
ابراهيم نبى عليه السلام دروغ نگفت مگر در سه مورد; دو مورد از آن در كتاب خداى عزّ وجل است. يكى آيه اى است كه ]از قول ابراهيم[ مى فرمايد: «من مريض هستم»; و ديگرى آيه اى كه ]از قول او[ مى فرمايد: «بلكه شكستن بت ها كار اين بت بزرگ است». ]داستان سوم نيز از اين قرار است كه[ ابراهيم روزى با ساره به شهر يكى از ستمگران وارد شدند. به آن ستمگر گفته شد در اين جا مردى است كه يكى از زيباترين زنان همراه اوست. وى به دنبال حضرت ابراهيم فرستاد تا دراين باره از او سؤال كند. وى پرسيد اين زن كيست؟ حضرت ابراهيم فرمود: خواهر من است. سپس نزد ساره آمد و به او فرمود: اى ساره، در روى زمين هيچ مؤمنى غير از من و تو نيست و اين مرد از من درباره تو پرسيد و من به او گفتم كه تو خواهر من هستى; پس تو مرا تكذيب نكن.
در اين حديث به روشنى به حضرت ابراهيم خليل الله نسبت دروغ گويى داده شده است. اين حديث به قدرى بى اساس است كه فخر رازى نيز چاره اى جز اعتراف به دروغ بودن آن ندارد، هر چند كه بخارى و مسلم در صحيح خود آن را نقل كرده اند!
فخر رازى درباره اين حديث مى نويسد:
هذا الحديث لا ينبغي أن يقبل، لأنّ نسبة الكذب إلى إبراهيم لا تجوز، فقال ذلك الرجل فكيف يحكم بكذب الرواة العدول؟ فقلت لمّا وقع التعارض بين نسبة الكذب إلى الراوي وبين نسبته إلى الخليل عليه السلام، كان من المعلوم بالضرورة أن نسبته إلى الراوي أولى;8
اين حديث شايسته پذيرش نيست، زيرا نسبت دروغ به ابراهيم جايز نمى باشد. اما اگر كسى بگويد: چگونه به دروغ گويى راويان عادل حكم مى كنى؟ در پاسخ مى گوييم: وقتى بين نسبت دروغ گويى به راوى و به ابراهيم خليل عليه السلام تعارض باشد، به ضرورت روشن است كه نسبت دروغ گويى به راوى سزاوارتر است.
مشاهده مى شود كه دروغ بودن اين گونه احاديث به قدرى روشن است كه حتى فرد متعصبى هم چون فخر رازى، على رغم وجود اين حديث در صحيحين به خود جرأت مى دهد راويان صحيحين را تكذيب كند، چرا كه وى معتقد است نسبت كذب و دروغ به رجال و راويان صحيحين بهتر از آن است كه بگوييم ابراهيم خليل الرحمان سه مرتبه دروغ گفته است.
به جز فخر رازى عالمان ديگرى نيز به دروغ بودن اين حديث تصريح كرده اند. عمر بن على در اللباب في علوم الكتاب مى نويسد:
إنْ قبلناه لزمنا الحكم بتكذيب إبراهيم صلوات الله وسلامه عليه وإن رددناه لزمنا الحكم بتكذيب الرواة، ولا شكّ أن صون إبراهيم صلوات الله وسلامه عليه عن الكذب أولى من صون طائفة من المجاهيل عن الكذب;9
اگر آن خبر را قبول كنيم، آن وقت بايد ابراهيم صلوات الله وسلامه عليه را تكذيب نمائيم و اگر خبر را ردّ كنيم، تكذيب راويان آن را در پى خواهد داشت و شكى نيست كه حفظ مقام ابراهيم صلوات الله وسلامه عليه از دروغ، سزاوارتر از حفظ مقام برخى از راويان ناشناخته است.

1 . صحيح البخاري: 4 / 110; المستدرك على الصحيحين: 2 / 238; كنز العمّال: 11 / 485 / ش 32292; فتح الملك العلى: 123; تفسير البغوي: 2 / 322; تفسير القرطبي: 13 / 114; تفسير ابن كثير: 3 / 351; الدرّ المنثور: 3 / 90; فتح القدير: 4 / 107; تاريخ مدينة دمشق: 6 / 166; البداية والنهاية : 1 / 163.
2 . سوره توبه: آيه 114.
3 . فتح الباري: 8 / 384 ـ 385.
4 . ابوبكر احمد بن ابراهيم جرجانى شافعى، معروف به «اسماعيلى» از بزرگان شافعيه است. وى متولد 277 و در گذشته سال 371 هجرى است. او صاحب كتاب الصحيح و برخى ديگر است كه خود شاهد بر پيشوا بودن او در علم فقه و حديث است. حاكم نيشابورى درباره او مى گويد: «او يگانه دوران خويش و بزرگ محدثان و فقهاء است»; ر.ك: سير أعلام النبلاء: 16 / 292 ـ 294 / ش 208.
5 . سوره صافات: آيه 89 .
6 . سوره انبياء: آيه 63.
7 . صحيح البخاري: 4 / 112; صحيح مسلم: 7 / 98; السنن الكبرى (بيهقى): 7 / 366; تفسير السمرقندي: 3 / 138; أحكام القرآن: 3 / 264; فتح الباري: 13 / 323; عمدة القاري: 15 / 247.
8 . تفسير الرازي: 26 / 148.
9 . اللباب في علوم الكتاب: 11 / 66; تفسير الرازي: 18 / 96.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *