بطلان ديدگاه ابن حجر

بطلان ديدگاه ابن حجر
همه عقلا ـ تا چه رسد به فضلا ـ بطلان سخنان مذكور را به روشنى درمى يابند; زيرا پاسخ نخست وى، به بيان اختلاف علما پيرامون زمان تبرّى جستن ابراهيم عليه السلام از آزر مى پردازد كه هيچ ارتباطى به اصل اشكال ندارد.
البته ممكن است منظور ابن حجر اين باشد كه با معرّفى روز قيامت به عنوان زمان تبرّى، منافات حديث مذكور را با آيه مباركه (وَما كانَ…)برطرف نمايد; اما بايد گفت كه اين استدلال، از چند جهت بسيار ضعيف است.
1 . با اين توجيه آيه (فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ للهِ ِ تَبَرَّأَ مِنْهُ) بايد به روز قيامت تأويل برده شود و حال آن كه اين آيه، گذشته را به عنوان زمان تبرّى جستن ابراهيم عليه السلام از آزر، معرفى مى كند و همان طور كه مى دانيم، دست برداشتن از معناى ظاهرى آيه بدون وجود دليل، جايز نيست.
2 . روايات متعدّد ـ كه ابن حجر برخى از آن ها را صحيح دانسته است ـ بر وقوع تبرّى ابراهيم عليه السلام در همين دنيا دلالت مى كنند; بنابراين، آيه مذكور در تناقض آشكار و حتمى با شفاعت ابراهيم عليه السلام قرار مى گيرد.
3 . به فرض ثبوت اختلاف پيرامون زمان تبرّى و رجحان قول دوم بر قول نخست، اشكال مطرح شده از سوى برخى علما رفع مى شود، اما اشكال حافظ اسماعيلى به قوّت خود باقى مى ماند.
4 . معرفى روز قيامت به عنوان زمان تبرّى، موجب اختلاف در مورد سياق آيه مذكور مى شود; زيرا مقصود قرآن از ذكر داستان ابراهيم عليه السلام، اين است كه آن حضرت از استغفار براى مشركان، نهى شده و از پدر خود تبرّى جسته، با وجود اين كه از دلسوزى و بردبارى والايى برخوردار بوده است; بنابراين، ديگر مؤمنان نيز به طريق اولى، حق استغفار براى مشركان را ندارند… .
فخر رازى نيز با همين برداشت، مى نويسد:
«بايد دانست تنها علتى كه خداوند در اين آيات، ابراهيم عليه السلام را بردبار و دلسوز، معرفى مى كند اين است كه شدّت عطوفت، نرم دلى و دلسوزى وى اقتضا دارد چنين شخصيتى نسبت به پدر و فرزندانش از عطوفت بيشترى برخوردار باشد، ولى با اين حال هنگامى كه از اصرار پدرش بر كفر، آگاهى يافت از وى تبرّى جست و دل از او بر گرفت; بنابراين، مؤمنان نيز به طريق اولى بايد از مشركان تبرّى جويند. خداوند به همين جهت، ابراهيم عليه السلام را حليم ناميده است، چرا كه رقّت قلب و شدّت عطوفت، يكى از عوامل پيدايش حلم به شمار مى رود و انسان در اين حالت، به هنگام خشم از بردبارى بيشترى برخوردار مى شود».1
بنابراين، اگر مقصود، تبرّى ابراهيم عليه السلام در جهان آخرت باشد، اولويت برائت جستن امت اسلامى چگونه قابل استدلال خواهد بود؟
ابن حجر عسقلانى نيز كه گويا ضعف اين پاسخ را دريافته، از اين رو به ناچار چنين مى گويد: «امكان پاسخ نيست…» ولى او از اين پاسخ مطمئن نيست، و به همين خاطر با لفظ «ممكن است» آن را ذكر كرده است.
جلال الدين سيوطى نيز با اكتفا به همين پاسخ، در كتاب التوشيح مى نويسد:
اين در خواست ابراهيم عليه السلام، مورد اشكال قرار گرفته; چرا كه وى از تحقق حتمى وعده الهى مبنى بر جهنّمى شدن كفّار، اطلاع داشته است.
در پاسخ گفته شده كه ابراهيم عليه السلام با ديدن آزر، دستخوش عطوفت و دلسوزى شد و نتوانست درخواست خود را براى بخشش وى، مطرح نكند.2
در واقع، پاسخ فوق، علاوه بر اين كه اشكال را برطرف نمى كند، بلكه التزام به خود اشكال است; چرا كه به بيان انگيزه استغفار ـ يعنى عطوفت و دلسوزى ـ مى پردازد. بنابراين، هم چنان جاى اين انتقاد باقى است كه ابراهيم عليه السلام با وجود علم به حرمت و عدم جواز استغفار براى كفّار، چگونه دستخوش اين عطوفت و دلسوزى شد؟
ممكن است گفته شود: عطوفت و دلسوزى موجب مشروعيت بخشيدن به درخواست اُمور نامشروع مى شود; اما بايد گفت كه اين استدلال، مضحكه كودكان و بطلان آن آشكار است و نه تنها عقلا و فضلا; بلكه جاهلان نيز چنين استدلال نمى كنند!!
ابن حجر در ضمن توجيه خود گفت: «برخى مى گويند كه ابراهيم از كافر مردن آزر، مطمئن نبوده».
اگر هدف او از اين بيان اين است كه ضعف جمله مذكور را بيان كند بنابراين، سخنى در مورد جمله فوق باقى نمى ماند… .
امّا اگر هدف ابن حجر از ذكر جمله مذكور، پاسخ گويى به انتقاد طرح شده عليه ابراهيم عليه السلام باشد، در واقع به مخالفت با اخبار صحيح مربوط به آگاهى ابراهيم عليه السلام از كافر مردن آزر، برخاسته است كه خود ابن حجر به برخى از اين اخبار اشاره مى كند و در الدرالمنثور نيز آمده است:
«ابن جرير و ابن ابوحاتم در مورد آيه (فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ)3 به نقل از قتاده مى گويند: منظور، اين است كه ابراهيم در هنگام مرگ آزر متوجّه شد كه ديگر امكان توبه براى وى وجود ندارد.
ابوبكر شافعى در فوائد، ضياء مقدسى در المختاره، فريابى، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابوحاتم و ابوالشيخ نقل كرده اند كه ابن عبّاس مى گويد: ابراهيم عليه السلام تا هنگام مرگ پدرش به استغفار براى او ادامه داد، (فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ للهِ ِ تَبَرَّأَ مِنْهُ); يعنى هنگامى كه آزر در حال كفر از دنيا رفت از او تبرى جست».4

1 . تفسير الرازى: 16 / 211.
2 . التوشيخ فى شرح الصحيح: 4 / 250.
3 . سوره توبه: آيه 114.
4 . الدر المنثور: 4 / 300.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *