نمونه اى از مناظره با اهل سنّت

نمونه اى از مناظره با اهل سنّت
در يكى از تشرفات به حج بيت الله الحرام، در مسجد النبى خم شدم تا يكى از قرآن ها را كه در كنار محراب حضرت رسول صلى الله عليه وآله چيده اند از قفسه بردارم. ناگهان فردى برخاست. براى من جالب بود كه علت بلند شدن ناگهانى اين شخص را بدانم. در آن زمان جوان تر بودم و حال و حوصله داشتم. حس كنجكاوى من تحريك شد. گفتم: اين كه يك دفعه بلند شديد براى من عجيب بود.
دوستانش ـ كه آن جا نشسته بودند ـ گفتند: بله، اين آقا فكر كرد شما خم شده ايد تا محراب را ببوسيد، بلند شد تا مانع از بوسيدن شود.
گفتم: اولا، خم شدم تا قرآن بردارم و قصدم بوسيدن محراب نبود. ثانياً، مگر بوسيدن محراب اشكال دارد؟!
گفتند: «هذا شرك»!
گفتم: من براى شما ثابت مى كنم كه بوسيدن محراب شرك نيست.
آنان ـ كه جمعى از دانشجويان دانشگاه مدينه بودند ـ گفتند: تو ثابت مى كنى؟!
گفتم: بله. قرآن را به جاى خود برگرداندم، نشستم و بحث شروع شد. همين كه مسأله داشت تمام مى شد، خواستند بحث را منحرف كنند و به مسأله ديگرى منتقل شوند، گفتم: ابتدا اين مسأله تمام بشود! بعد به مسائل ديگر مى پردازيم. سپس از آنان اقرار گرفتم كه بوسيدن محراب، منبر، ضريح و… شرك نيست.
پس از آن وارد بحث هايى هم چون شفاعت، بناء بر قبور، متعه و مسائل ديگر شديم. جلسه نزديك به دو ساعت و نيم طول كشيد و من مانع انحراف بحث مى شدم، بلكه براى هر مسأله از آنان اقرار مى گرفتم و آن گاه به سراغ مسأله ديگرى مى رفتيم.
آنان كه حدود ده نفر حافظ قرآن بودند، وقتى ديدند كه در وضعيت ناراحت كننده اى قرار دارند، تصميم گرفتند مرا در برابر سؤالى قرار دهند تا دچار مشكل شوم.
گفتند: شما سبّ شيخين و لعن صحابه مى كنيد؟ طبيعى است اگر بگويم نه، يك اثر دارد و اگر بگويم بله، اثر ديگرى دارد.
گفتم: من عقيده شيعه را درباره صحابه برايتان مى گويم و هر جا با هم متّفق بوديم، چه بهتر، و هرجا اختلاف داشتيم، در مورد آن بحث مى كنيم.
گفتند: خوب است.
گفتم: صحابه رسول الله صلى الله عليه وآله دو گروه هستند: يك گروه صحابه اى كه در زمان حيات پيغمبر اكرم از دنيا رفته اند و يا در غزوات و جنگ ها شهيد شده اند. ما شيعيان اين قسم از صحابه را احترام مى كنيم. آيا شما هم احترام مى كنيد يا نه؟
گفتند: بله.
گفتم: پس در اين باره بحثى نداريم.
گروه دوم، آن صحابه اى هستند كه پس از پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله در اين عالم بودند، و اينان بر دو دسته هستند: يك دسته كسانى هستند كه به وصيت رسول خدا صلى الله عليه وآله عمل كردند. ما آنان را احترام مى كنيم، آيا شما هم احترام مى كنيد؟
گفتند: بله.
گفتم: پس در اين باره هم بحثى نداريم.
دسته دوم كسانى هستند كه به وصيت رسول خدا صلى الله عليه وآله عمل نكردند و با او مخالفت كردند. ما آنان را دوست نداريم و از آنان تبرّى مى جوييم، شما هم چنين هستيد؟
گفتند: ما نيز هم چنين.
گفتم: پس ديگر گروهى نماند و اختلافى نداريم.
مانند آن كه خواب باشند، ناگهان بيدار شدند و گفتند: مرادت از وصيت چيست؟
گفتم:
قوله صلّى الله عليه وآله فيما أخرجه مسلم في صحيحه،1 واحمد في مسنده،2والترمذى في سننه،3 والحاكم في مستدركه:4 «إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي أهل بيتي ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا أبداً وإنّهما لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض»;
فرمايش رسول خدا صلى الله عليه وآله ـ چنان كه مسلم در صحيح، احمد در مسند، ترمذى در سنن و حاكم در مستدركش نقل كرده اند ـ ]كه فرمود[: «من در ميان شما دو شىء گرانبها باقى مى گزارم، كتاب خدا و عترت و اهل بيتم. چنان چه به آن تمسّك كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد و آن دو از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند».
و اين وصيت رسول الله صلى الله عليه وآله است.
آن گاه يكى از آنان گفت: «انت رافضّى خبيث»;
ديگرى گفت: «انت جَدَلىّ زنديق»;
و يكى از آنان نسبت به لباس طلبگى ام جسارت و به شيعه و تشيّع توهين كرد.
در اين وقت گفتم: معلوم مى شود ديگر حرفى براى گفتن نداريد و نوبت به سبّ و شتم رسيده است. بهتر است بروم و قرآن تلاوت كنم; چرا كه من اجازه ندارم مقابله به مثل كنم.

1 . صحيح مسلم: 7 / 123.
2 . مسند احمد: 4 / 367 و 3 / 14.
3 . سنن الترمذي: 5 / 329، حديث 3876.
4 . المستدرك على الصحيحين: 3 / 148.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *