ابن جوزى و كتاب الموضوعات در بوته نقد

ابن جوزى و كتاب الموضوعات در بوته نقد
اكنون شايسته است كه به ديدگاه علما پيرامون ابن جوزى و كتاب الموضوعات او، اشاره اى كنيم:
ابن اثير، ابن وردى و دياربكرى، در شرح حال ابن جوزى چنين گفته اند:
او از مردم، بسيار بدگويى مى كرد به ويژه از عالمانى كه مخالف شيوه او بودند.1
ذهبى درباره او مى گويد:
«دست نوشت موقانى را خواندم كه نوشته بود: ابن جوزى صمغِ بلادُر2 خورده بود و ريشش ريخته بود. از همين رو ريش او بسيار كوتاه بود. او ريشش را با رنگ سياه، خضاب مى كرد. در تأليفاتش بسيار اشتباه وجود دارد. او كتابى را به پايان مى رساند ولى در مطالبى كه نوشته بود دقت لازم را به كار نمى بُرد.
ذهبى پس از اين نقل مى گويد: آرى، تأليفاتش داراى اغلاط فراوانى بود، وى با عجله به نوشتن كتابى خاص اقدام مى كرد، اما بر اثر همين عجله دست به كار تأليف كتابى ديگر مى شد. وى بيشتر علم خود را از نوشتن كتاب ها و رساله هايى فرا گرفته بود كه در تأليف آن ها با دانشمندان واقعى به طور شايسته ارتباط نداشته است».3
جلال الدين سيوطى و داوودى در شرح حال او چنين گفته اند:
ذهبى در التاريخ الكبير مى گويد: ما ابن جوزى را به اعتبار مهارت وى، حافظ نمى ناميم، بلكه حافظ ناميدن او به اعتبار فراوانى اطلاعات و جمع آورى احاديث است.4
در ادامه، سخن ابن حجرِ عسقلانى را ذكر خواهيم كرد كه مى گويد:
«ابن جوزى هم چون كسى است كه در سياهى شب هيزم جمع مى كند (كار بيهوده انجام مى دهد)، به گونه اى كه آن چه را نقل مى كند، مورد بررسى قرار نمى دهد».
علماى بزرگ حديث، هم چون: نووى، ابن صلاح، ابن جماعه، زين عراقى، ابن كثير، ابن حجر، سخاوى، سيوطى و… كتاب الموضوعات او را مورد انتقاد قرار داده اند.
ابن كثير در اين باره مى گويد:
«شيخ ابوالفرج ابن جوزى كتابى را تأليف كرده كه روايات جعلى فراوانى در آن ذكر شده است، اما احاديث غير جعلى را نيز در آن آورده و آن چه را كه لازم بوده بيان كند، نياورده است، به همين دليل در اين كار اشتباه نموده و به راه درست نرفته است».5
ابن حجر پس از اثبات صحّت حديث «سد الأبواب إلاّ باب على عليه السلام»6 كه ابن جوزى آن را در الموضوعات و در شمار احاديث جعلى آورده، مى گويد: «وى در اين زمينه، خطاى زشتى مرتكب شده است».
او در ادامه مى گويد: «زيرا (وَفَوْقَ كُلِّ ذي عِلْم عَليمٌ);7 «و برتر از هر صاحب علمى، عالمى است».
از طرفى، تقوا ايجاب مى كند كه در چنين مواردى به بطلان حديث حكم نكنيم، بلكه بايد درباره آن توقّف كرد و نبايد نظر داد; كه چه بسا در آينده ديگران مطلبى را درباره اين روايت درك كنند كه براى او آشكار نشده است».8
سخاوى نيز درباره كتاب الموضوعات اظهار نظر كرده است. وى مى گويد:
«ابن جوزى حتّى احاديث حَسَن و صحيحى را كه در يكى از دو صحيح بخارى و مسلم، نقل شده، در كتاب الموضوعات خود ذكر كرده و آن ها را جعلى دانسته است تا چه رسد به احاديث كتب ديگر.
اين گونه گشاده دستى در تعيين احاديث جعلى، غير قابل قبول و بسيار زيانبار است; زيرا وى احاديثى را جعلى دانسته كه نه تنها جعلى نيستند، بلكه از احاديث صحيح به شمار مى آيند.
ممكن است برخى آگاهان نيز از روى حسن ظن به ابن جوزى راه او را در پيش گيرند و در اين باره در كتب ديگر جست و جو و بررسى نكنند. از همين رو علما به طور اجمال، كليت كار ابن جوزى را مورد انتقاد قرار داده اند; چرا كه وى در بررسى احاديث، در بيشتر موارد، به يكى از سندهايى تكيه كرده كه در طريق نقل اين روايت، يك راوى متّهم به دروغ دارد، اما وى از سندهاى ديگر آن حديث، غافل مانده است».9
پنجم آن كه بر فرض اين كه ما از موضع خود در قبال بى اعتبارى آراء ابن جوزى عدول كنيم، انكار صحّت اين حديث را از او نمى توانيم قبول كنيم; زيرا ايرادى كه او در الموضوعات بر اين حديث گرفته، مخالف ديدگاه او در كتاب تبصره است; چرا كه در آن كتاب اين حديث را نقل كرده و آن را مورد نقد قرار نداده است.10
ششم آن كه هيچ دليلى براى انتقاد از محمّد بن كثير كوفى و اصبغ بن نباته وجود ندارد مگر شيعه بودن آن ها، اما همان گونه كه در جايش ثابت شده است، تشيّع و رافضى بودن از نظر علماى اهل سنّت، مشكلى ايجاد نمى كند و به اين امر حافظ ابن حجر عسقلانى تصريح كرده است.11

1 . مراجعه كنيد به حوادث سال 597 در الكامل فى التاريخ، تتمة المختصر و الخميس.
2 . درخت يا درختچه اى است در آمريكاى مركزى كه چوبِ گران بهايى دارد و از آن صمغى به نام آكازو استخراج مى كنند (به نقل از المنجد).
3 . تذكرة الحفاظ: 4 / 1342 ـ 1348، رقم 1098.
4 . طبقات الحفاظ: 478، طبقات المفسرين: 1 / 274.
5 . الباعث الحثيث: 75.
6 . «بستن همه درها جز در مخصوص ورود و خروج على عليه السلام».
7 . سوره يوسف: آيه 76.
8 . القول المسدّد فى الذبّ عن المسند: 19.
9 . فتح المغيث ـ شرح ألفية الحديث ـ : 1 / 236.
10 . روح المعانى: 29 / 158.
11 . مقدمة فتح البارى: 398 و 410.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *