شيوه على در جنگ جمل

شيوه على در جنگ جمل
در جنگ جمل آن گاه كه امير مؤمنان على عليه السلام به بصره رسيدند در بيرون شهر خيمه زدند و سه روز متوالى براى سران ناكثين نامه فرستادند و اشخاصى را براى مناظره با آن ها فرا مى خواندند.1 آن حضرت ابن عباس را به سوى زبير فرستادند و به او فرمودند:
نزد زبير برو، ولى نزد طلحه مرو كه زبير نرم خوتر است… سلام مرا به او برسان و به او بگو: پسرداييت به تو مى گويد: در حجاز مرا مى شناسى و در عراق مرا انكار كرده و نمى شناسى؟ چه چيزى تو را از پيمودن آن راهى كه آغاز كردى منصرف كرده است؟2
هم چنين ابن عباس را به همراهى زيد بن صوحان نزد عايشه فرستاد تا به او بگويند:
مگر خداوند تبارك و تعالى به تو دستور نداده در خانه ات جا بگيرى؟ تو فريب خورده و ديگران را فريب مى دهى، هم خود به جنگ آمدى و هم ديگران را به جنگيدن وا مى دارى، از خدا بترس; همان خدايى كه عاقبت به سوى او باز مى گردى و توبه كن كه او توبه بندگانش را مى پذيرد و به خاطر خويشاوندى با طلحه و دوستى عبداللّه پسر زبير به كارهايى دست نزن كه تو را به دوزخ فرستد.3
آرى، اينان آغازگر فتنه و جنگ و كارزار بودند و مواعظ و نصايح اميرالمؤمنين عليه السلام در آن ها اثر نبخشيد و همواره بر سركشى خود پافشارى مى كردند و مانع گسترش عدل علوى و اسلام محمّدى مى شدند، آن گاه وظيفه امير مؤمنان على عليه السلام است كه ريشه ايشان را از بيخ و بن بركند و وجودشان را از صفحه روزگار پاك سازد و با از بين بردن آن ها زمين را پاك و مطهر گرداند، همان طور كه آن حضرت فرمود:
اگر يارانى داشتم زمين را از وجود معاويه پاك مى ساختم.4
چرا كه اينان سدّ راه اسلام بودند و براى براندازى حكومت اسلامى مى كوشيدند و با هيچ موعظه اى از سركشى خود دست برنمى داشتند.
بديهى است كه بايد اينان نابود مى شدند تا آب حيات اسلام و تعاليم توحيدى و عدالت علوى به همگان برسد، شايد بتوان هجوم مردم به اسلام را كه در اواخر عمر پربركت پيامبر اوج گرفته بود دو مرتبه جان تازه اى بخشيد و مردم فوج فوج در آيين الهى داخل شوند. خداوند متعال مى فرمايد:
(وَإِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى اْلأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي حَتّى تَفيءَ إِلى أَمْرِ اللّهِ);5
و هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ بپردازند، آن ها را آشتى دهيد و اگر يكى از آن ها بر ديگرى تجاوز كند با گروه متجاوز پيكار كنيد تا به فرمان خدا باز گردد.
خداوند متعال در اين آيه به كشتن باغيان و سركشانى كه ادّعاى ايمان و اسلام را دارند فرمان داده است و امير مؤمنان على عليه السلام به اين آيه عمل كردند و گاهى اين آيه را در نبردهايشان تلاوت مى فرمودند.
البته ترديدى نيست كه مخالفان امير مؤمنان على عليه السلام باغى و سركش بودند; چرا كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله پيش بينى كرده و به عمار فرموده بودند:
تقتلك فئة باغية;
تو را گروه باغى و سركش خواهند كشت.
همين سخن پيامبر سبب شد بعد از آن كه سپاهيان معاويه عمار را به شهادت رساندند، فشار شديدى بر معاويه و عمروعاص وارد شود و بين سپاهيانشان اضطراب افتد.6
بنابراين، قرآن كريم به قتل معاويه و سپاهيانش و هم چنين اهل جمل و نهروان فرمان داده است و آن ها به حكم قرآن محدور الدم بودند; بايد از بين بروند تا تعاليم قرآن به مردم مستضعف جهان در طول قرن هاى متمادى برسد; چرا كه آن ها سدّ راه نشر اسلام، قرآن، توحيد و عدالت هستند.
اين كار تنها از عهده يك نفر ساخته است، همو كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله درباره او فرموده بودند:
تو بر تأويل قرآن مى جنگى، همان طور كه من بر اساس تنزيل آن جنگيدم.7
امير مؤمنان على عليه السلام تنها كسى است كه مى تواند به چنين كارى اقدام كند، آن حضرت در سخنى مى فرمايد:
أيّها الناس! فإنّي فقأت عين الفتنة، ولم يكن ليجترئ عليها أحد غيري بعد أن ماج غيبها واشتدّ كلبها، فاسألوني قبل أن تفقدوني;8
اى مردم! من چشم فتنه را كَندم و جز من هيچ كس جرأت چنين كارى را نداشت; آن گاه كه امواج سياهى ها بالا گرفت و به آخرين درجه شدّت خود رسيد. پس، از من بپرسيد پيش از آن كه مرا نيابيد.
با توجه به آن چه گذشت روشن شد كه اگر امروز براى اسلام آبرويى مانده به بركت همان روش امير مؤمنان على عليه السلام است، وگرنه خلفاى ديگر به طور كامل چهره اسلام را از بين برده بودند و از اسلام، چهره اى خشن، بى رحم، جاهل پرور، مخالف با كتاب و دانش، پول پرست، نژادپرست، خونريز، شهوت ران و… ارائه داده بودند. به همين جهت است كه در تواريخ نوشته اند:
وقتى عمر مصر را فتح كرد، مردم مصر اسلام اختيار نكردند و دست از آيين خود برنداشتند و حتى زبانشان نيز به عربى تبديل نشد، همين طور آن ها نصرانى و قبطى ماندند تا دو قرن بعد، زمانى كه شيعيان فاطمى داخل مصر شدند و تا حدودى ـ گرچه بسيار ناچيز و ناقص ـ فرهنگ اهل بيت عليهم السلام را به مصريان نشان دادند، آنان، مسلمان شدند و زبان عربى را پذيرفتند.9

1 . ر.ك الاخبار الطوال: 147.
2 . العقد الفريد: 3 / 314.
3 . الفتوح: 2 / 467.
4 . ر.ك: نهج البلاغه: نامه 45.
5 . سوره حجرات: آيه 9.
6 . رك: صحيح بُخارى: 3 / 207، صحيح مسلم: 8 / 186، سنن ترمذى: 5 / 333، المستدرك على الصحيحين: 3 / 385 و 2 / 148 و 155، الطبقات الكبرى: 1 / 241، و 3 / 259 و 248، مجمع الزوائد: 7 / 242 و 9 / 295، المعجم الكبير: 10 / 96، شرح نهج البلاغه: 3 / 98، كنز العمال: 11 / 198 و 721، تاريخ بغداد: 13 / 188، تاريخ مدينة دمشق: 41 / 472 و 43 / 404 و 406، البداية والنهايه: 6 / 239 و 7 / 300، فضائل الصحابه: 51، مسند احمد: 2 / 161 و 164 و 206 و 3 / 22 و 28 و 91 و 4 / 197 و 199 و 5 / 214 و 306 و 307 و 6 / 300 و 311 و 315، السنن الكبرى، بيهقى: 8 / 189، مسند ابى داوود طيالسى: 84 و 90، المصنف عبدالرزاق: 11 / 240 و بسيارى ديگر از منابع اهل تسنّن.
7 . برخى از مصادر اين حديث خواهد آمد.
8 . نهج البلاغه: خطبه 93.
9 . جالب است كه يكى از زمامداران كنونى مصر به نام ـ مصطفى الفقى ـ به اين مطلب اعتراف كرده است و به همين مناسبت مقاله اى نوشته به نام: «مصر شعب سنى المذهب شيعى الهوى» مقاله آقاى الفقى و سخن او در تاريخ 2 جمادى الاولى 1427 (2 / 4 / 2006) در صدر اخبار رسانه هاى جهان خصوصاً آژانس هاى خبرى عرب زبان قرار گرفت و اعتراضات زيادى را از اهل سنّت در پى داشت. رك: صحيفة الحياة از لندن، شبكه راصد الاخباريه، خبرگزارى العربيّه و غير آن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *