جايگاه رفيع ايمان

جايگاه رفيع ايمان
با توجه به آن چه بيان شد، اينك بايد روشن شود كه اين خصوصيات براى چه لحاظ شده است. در تعريف ايمان آمده است:
الإيمان هو الاعتقاد الجازم;1
ايمان يعنى انسان به چيزى اعتقاد جازم داشته باشد. به تعبير عرف مردم، ايمان يعنى اعتقاد صد در صد به چيزى داشتن.
مراد از «ايمان» در اين جا «اعتقاد جازم» است; يعنى جميع اعضا و جوارح ما صد در صد اعتقاد داشته باشند كه در نتيجه، اطاعت و پيروى را به دنبال خواهد داشت.
در كتاب كافى بابى به عنوان «باب أنّ الايمان مبثوث لجوارح البدن كلّها» منعقد است. اين روايت درسى عملى براى همه ماست.
ابوعمرو زبيرى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم:
أيّها العالم! أخبرني أيّ الأعمال أفضل عند اللّه؟
قال: ما لا يقبل اللّه شيئاً إلاّ به.
قلت: وما هو؟
قال: الإيمان باللّه الّذي لا إله إلاّ هو، أعلى الأعمال درجة وأشرفها منزلة وأسناها حظاً.
قال: قلت: ألا تخبرني عن الإيمان، أقول هو وعمل أم قول بلا عمل؟
فقال: الإيمان عمل كلّه والقول بعض ذلك العمل، بفرض من اللّه بيّن في كتابه، واضح نوره، ثابتة حجّته، يشهد له به الكتاب ويدعوه إليه.
قال: قلت: صفه لي جعلت فداك حتّى أفهمه.
قال: الإيمان حالات ودرجات وطبقات ومنازل، فمنه التام المنتهى تمامه ومنه الناقص البين نقصانه ومنه الراجح الزائد رجحانه.
قلت: إنّ الإيمان ليتم وينقص ويزيد؟
قال: نعم.
قلت: كيف ذلك؟
قال: لأنّ اللّه تبارك وتعالى فرض الإيمان على جوارح ابن آدم وقسّمه عليها وفرّقه فيها فليس من جوارحه جارحة إلاّ وقد وكلت من الإيمان بغير ما وكلت به أختها، فمنها قلبه الّذي به يعقل ويفقه ويفهم وهو أمير بدنه الّذي لا ترد الجوارح ولا تصدر إلاّ عن رأيه وأمره، ومنها عيناه اللتان يبصر بهما وأذناه اللتان يسمع بهما ويداه اللتان يبطش بهما ورجلاه اللتان يمشي بهما وفرجه الّذي الباه من قبله، ولسانه الّذي ينطق به ورأسه الّذي فيه وجهه، فليس من هذه جارحة إلاّ وقد وكلت من الإيمان بغير ما وكلت به أختها بفرض من اللّه تبارك اسمه;2
اى عالم! به من درباره بهترين اعمالى كه در نزد خداوند فضيلت بيشترى دارد خبر ده.
فرمود: آن عملى كه خداوند جز به وسيله آن، اعمال ما را نپذيرد.
عرض كردم: آن چيست؟
فرمود: ايمان به خدايى كه كسى جز او شايسته پرستش نيست كه اين ايمان عالى ترين درجه و شريف ترين مقام و بهترين بهره است.
عرض كردم: به من نمى فرماييد كه آيا ايمان گفتار و كردار است و يا گفتار بدون كردار؟
فرمود: ايمان تمامش كردار و عمل است و گفتار نيز قسمتى از عمل است كه خداوند واجب كرده و در كتابش بيان فرموده است كه نورش روشن، حجتش ثابت و قرآن به آن گواهى داده و به سويش دعوت مى كند.
عرض كردم: آن را براى من توصيف كن تا بفهمم.
فرمود: ايمان حالت ها، درجه ها، طبقه ها و منازلى دارد كه برخى از آن ها تمام و كامل است، برخى به روشنى ناقص است و برخى نيز رجحان دارد و رجحان و برترى اش نيز بسيار است.
عرض كردم: مگر ايمان نيز كامل، ناقص و زياد مى شود؟
فرمود: آرى!
عرض كردم: چگونه؟
فرمود: زيرا خداى تعالى ايمان را بر اعضاى فرزند آدم واجب ساخته و قسمت نموده و پخش كرده است و هيچ عضوى نيست مگر اين كه وظيفه اش غير از وظيفه عضو ديگر است. يكى از آن اعضا قلب است كه وسيله تعقل و درك و فهم اوست; هم چنين فرمانده بدن اوست كه اعضاى ديگر بدن، بدون نظر و دستور او در كارى وارد و يا خارج نمى شوند.
از ديگر اعضايش دو چشم اوست كه با آن ها مى بيند و دو گوش اوست كه با آن ها مى شنود و دو دستى كه دراز مى كند و دو پايى كه راه مى رود و عضو تناسلى كه شهوتش از آن است و زبانى كه با آن سخن مى گويد و سرى كه رخسارش در آن است; پس طبق دستورى كه از جانب خداى تعالى رسيده وظيفه ايمانى هر يك از اين اعضا غير از وظيفه ايمانى عضو ديگر است.
از اين روايت مطالب بسيارى استفاده مى شود.
در ادامه روايت آمده است:
فأمّا ما فرض على القلب من الإيمان، فالإقرار والمعرفة والعقد والرّضا والتسليم بأنْ لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له، إلهاً واحداً لم يتّخذ صاحبةً ولا ولداً، وأنّ محمّداً عبده ورسوله ـ صلوات اللّه عليه ـ والإقرار بما جاء من عند اللّه…;
اما آن چه از ايمان كه بر قلب واجب شده است اقرار، معرفت، تصميم، رضايت و تسليم به اين است كه كسى جز خداى يگانه شايستگى پرستش نيست; يگانه اى كه شريكى ندارد. او معبودى است يكتا كه همسر و فرزند نگرفته است و اين كه محمّد بنده و فرستاده اوست ـ درود خدا بر او ـ و اقرار نمودن به آن چه از جانب خدا آمده است… .
و ائمّه ما در بالاترين درجات ايمان هستند. از حضرت امام باقر عليه السلام سؤال شد:
أيّ شيء تعبد؟
قال: اللّه تعالى.
قال: رأيته؟
قال: بل لم تره العيون بمشاهدة الأبصار ولكنْ رأته القلوب بحقائق الإيمان;3
چه چيزى را مى پرستى؟
فرمود: خداى تعالى.
عرض كرد: آيا او را ديده اى؟
فرمود: آرى! البته او با چشم ها ديده نمى شود; بلكه با حقايق ايمانى كه در قلب ها وجود دارد ديده مى شود.
از اين رو فرمودند:
لو كشف لي الغطاء ما ازددت يقيناً;4
اگر پرده ها از جلوى چشمان من برگرفته شود، يقين من زيادتر نمى شود.
و از اين رو است كه فرموده اند: بنا عُرف اللّه، بنا عُبداللّه.5
و شايد در اين باره در شرح عبارت «من أراد اللّه بدأ بكم» مطالب ديگرى نيز ذكر كنيم.
ائمّه عليهم السلام ابواب ايمان هستند به نصب خداى تعالى و چون موظّف به ايمان هستيم و از در به آن برسيم پس براى ورود به آن جا و از اهل ايمان بودن بايد به ائمه اطهار ايمان داشته باشيم، وگرنه اهل ايمان به خدا و رسول و قيامت نخواهيم بود.
گفتنى است كه در اين جا بحث مفصّلى ميان بزرگان دانشمندان وجود دارد و پرسش هايى مطرح است:
نسبت بين ايمان و اسلام چيست؟
آيا ايمان قابل زياده و نقيصه است؟
آيا ايمان يك بُعد دارد يا چند بُعدى است؟
اين ها مواردى است كه مطرح شده و ما به اين بحث ها نمى پردازيم; ولى چنان كه گذشت، اسلام و ايمان دو مقوله هستند و ايمان قابل زياده و نقيصه است. اما درباره يك يا سه بُعد داشتن ايمان، به نظر مى رسد كه بايد در متعلَّق يعنى دين تحقيق كرد.

1. ر.ك حاشية الكافى (رفيع الدين محمّد بن حيدر نائينى): 62.
2. الكافى: 2 / 33 و 34، حديث 1.
3. همان: 1 / 97، حديث 5.
4. بحار الانوار: 66 / 209.
5. كفاية الاثر: 300.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *