حديث منزلت و ديدگاه علماى اهل تسنّن

حديث منزلت و ديدگاه علماى اهل تسنّن
در كتاب هايى كه در اين زمينه نوشته شده علما و دانشمندان اهل تسنّن تصريح كرده اند كه اين حديث، بر امامت و خلافت حضرت على عليه السلام دلالت مى كند.
به عنوان نمونه كتاب تحفة الاثنا عشريه در ردّ شيعيان اماميه اثنا عشرى نوشته است. نگارنده اين كتاب اعتراف مى كند كه حديث منزلت خلافت حضرت على عليه السلام را اثبات مى كند; بلكه سخن را فراتر برده و مى گويد: هيچ كس دلالت حديث را انكار نمى كند، مگر ناصبى و دشمن اهل بيت و هرگز اهل سنت به آن راضى نيستند.1
سخن ما در اثبات خلافت بلافصل امير مؤمنان على عليه السلام است; يعنى بعد از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بلافاصله تنها آن حضرت جانشين پيامبر است، اما اثبات اصل خلافت امير مؤمنان على عليه السلام بعد از پيامبر از اين حديث، انكارناپذير است، مگر از ناصبى و دشمن امير مؤمنان على عليه السلام، هم چنان كه نگارنده تحفة الاثنا عشريه به اين مطلب تصريح كرده و دلالت اين حديث را به اين اندازه پذيرفته است.
با وجود اين، با مراجعه و بررسى كتاب هاى حديثى اهل تسنّن و شرح هاى آن ها مى بينيم آن ها حتى اصل دلالت حديث منزلت را بر خلافت و ولايت نمى پذيرند و در آن مناقشه مى كنند، همان كارى كه نويسنده تحفة الاثنا عشريه به ناصبى ها و دشمنان اهل بيت عليهم السلام نسبت داده است.
به عنوان نمونه اگر به شرح حديث منزلت در منابعى از جمله: فتح البارى، نگارش حافظ ابن حجر عسقلانى، شرح صحيح مسلم از حافظ نَوَوى و المرقاة فى شرح المشكاة مراجعه كنيم، مى بينيم كه اينان در شرح و تفسير اين حديث، حتى در دلالت اين حديث بر اصل امامت و ولايت اشكال مى كنند; يعنى همان سخنى كه نگارنده تحفه اثنا عشريه گفته كه آن را از اهل تسنن نفى كرده و به ناصبى ها نسبت داده است.
اكنون به گفتار نَوَوى در شرح صحيح مسلم دقّت كنيد. عين عبارت او يا نزديك به آن را ساير نگارندگان اهل تسنن نيز در كتاب هايى كه نام برده شده آورده اند.
نَوَوى گويد: اين حديث هيچ گونه دلالتى بر اين كه على پس از پيامبر جانشين او باشد ندارد; زيرا پيامبر اين جمله را هنگامى به على گفت كه به جنگ تبوك مى رفت و او را در مدينه به جاى خود گذاشت.
منظور نَوَوى اين است كه اين حديث در مورد خاصى بيان شده است.
وى در ادامه سخن مى گويد: مؤيّد اين مطلب همين است كه هارون ـ كه على به او تشبيه شده ـ پس از موسى خليفه نبود; بلكه در دوران زندگى موسى از دنيا رفت. بنا بر آن چه نزد صاحبان اخبار و تاريخ مشهور است، او چهل سال پيش از وفات جناب موسى فوت كرد. آن ها گفته اند: هنگامى كه حضرت موسى مى خواست براى مناجات به ميقات پروردگارش برود، هارون را خليفه و جانشين خود قرار داد. پس اين خلافت و جانشينى خلافتى موقّت و در يك جريان خاصّ و محدودى است و هيچ دلالتى بر آن خلافت و جانشينى كه مورد بحث و نزاع است ندارد.2
به راستى شما قضاوت كنيد! آيا جز ناصبى چنين سخنى مى راند؟ سخنى كه حتّى فردى چون صاحب تحفة الاثنا عشريه نيز راضى نمى شود آن را به خود نسبت دهد. از همين رو آن را به ناصبى ها نسبت داده است.
البته ما سخنان ابن تيميّه و افراد ديگرى را كه عقايد شيعيان را رد مى كنند بيان خواهيم كرد و فرازهايى از عبارات آن ها را خواهيم نوشت تا روشن شود كه چه كسى ناصبى است و آن گاه است كه بيش از پيش با ناصبى ها آشنا خواهيد شد.
تا كنون بيان شد كه چگونه حديث منزلت، به صراحت بر خلافت، امامت و ولايت بعد از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله دلالت دارد كه نگارنده تحفة الاثنا عشريه نيز منكر اين دلالت نيست; اما در نهايت مى گويد: تمام نزاع و دعواى ما با طرف مقابل درباره امامت بلافصل بعد از رسول اللّه صلى اللّه عليه وآله است.

1 . تحفة الاثنا عشريه: 210.
2 . شرح صحيح مسلم، نَوَوى: 15 / 174.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *